چند روز پیش فرصتی دست داد تا با دوستی دبستانی دیداری تازه کنیم وازهر در سخنی بگوئیم، در این نشست او از خشنودی و سعادتمندی در زندگی مشترک با همسرش که به تازگی بنا شده، سخن بسیار گفت و موجب آن شد که قطعه ای را که در شب ازدواجشان به ایشان تقدیم کردم به یاد آورم.
به اودت نظریان و آیزیک یومطوبیان
بمناسبت پیوند دایٌمی دلهاشان
باشد که در این شام طربناک دل آمیز...
بر بام شما مرغ سعادت بنشیند،
و از مزرع دلها تان، فردا که سحر شد!
از عشق و ترانه، بسی دانه بچیند.
در موسم پرواز، از این سوی به آن سو،
تصویر شما را به صد آینه بیند.
و آن تاج سعادت که آن مرغ بیارد!
بر تارکتان تا به ابد خانه گزیند.