در کتاب "My Iran" به زبان انگلیسی یا "ایران من" {ترجمۀ مریم منظوری به زبان فارسی} آیزیک یومطوییان به موضوعی تازه و ناگفته می پردازد. او در بیان خاطرات طفولیت و نوجوانیش از روابط زشت و زیبای پیروان ادیان مختلف و اقلیت های مذهبی پرده بر میدارد و با یکرنگی وصراحت آنچه را که بسیاری دیگر سعی در پنهان نگاه داشتن اش دارند بی پروا در معرض قضاوت عموم قرار می دهد.
می ستایم قلمت را...
که جلودار نشد وهم و هراس...
که مبادا کسکی با تردید،
یا که آن دیگری از روی نفاق،
هر گل از این سبد رنگین را...
به خس و خار شبیه داند و...
با خاک و گلش آلاید.
می ستایم قلمت را...
که نه تهدید و نه زور، نتوانست شکست...
قلمی را که به آزادگی اش می بالد.
تو به دیدار دلت بنشستی!
و آنچه از عمق دل و جان برخاست...
با طهارت به رخ کاغذ صافی چیدی.
تو ز ژرفای وجودت...
همه را...ارشد و خرد،
چه یهود و چه مسلمان،
همه یکسان دیدی.
تو نه باکت ز پلیدان و نه شرمت ز رفیق،
به تسلّای دلت، ساده و بی غش همه را...
خوب و بد،
بی پروا...
به قظاوت خواندی.
می ستایم هّم والای ترا...
که از وطن دور...ولی،
عطر هر گوشۀ رنگینش را، به کتابت...
ز گلابدان دلت پاشیدی.