چرا لب بسته ای با من؟
کلام عشق نمی گویٌی!
درون دیده ام دیگر،
شرار عشق نمی جویٌی...
یکی شاید حسودی گفت:
*این حرف عطٌار است.
تو خود جانا! دل مارا...
چرا چون مشک، نمی بویی؟
*مشک آنست که خود ببوید، نه آن که عطار بگوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر